عشق مامان و بابا ملینا جونمعشق مامان و بابا ملینا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ملینا فرشته کوچولوی من

دایره الغات جیگرمامان

گل نازم ماشالله روز به روز دایره الغاتت بیشتر میشه و خیلی کلمه ها رو میگی و من اکثرشو یادداشت میکنم تا برات اینجا بنویسم کلمه هایی هم که نمیتونی بگی با اشاره بهم میفهمونی تازگیا دوکلمه ای میگی مثلا مامان رفت بابا رفت و... بابایی رو دیگه بابا صدا نمیزنی اکثرا میگی دتی یعنی مهدی به گوشت میگی قوق به سس میگی تت به طوطی میگی طوطو به کتری میگی تتی به قوری میگی قوقی به دفترچه میگی دتجه به دفتر میگی دتر به قیچی میگی چیچی به روغن میگی ققن به جارو  میگی عن عن   به رنده میگی عن دنده   به جغجغه میگی قققه به ماهی میگی مامو به گلابی میگی لولالا اسمتم یاد گرفتی میگی نینینا   به رقی ...
30 فروردين 1393

تماشاکردن فیلم

نفسم به فیلمای خودت خیلی علاقه داری و همش میگی تو  لب تاب برات بزارم و یه جای مشخص داری رو مبل تک نفره میری میشینی و ژستای قشنگی میگیری موقع تماشا اینم چندتا از عکسای قشنگت با ژِستای بامزت             عاشقتم عشقم             ...
30 فروردين 1393

عکس انداختن با گوشی از خودت

نفسم ماشالله خیلی حرفه ای با گوشی کار میکنی و همه چیزشو بلدی و همه تعجب میکنن از این همه باهوشی شما هر چی ازت بخواییم برامون میاری مثلا میگیم بازی فوتبال و بیار سریع میاری و شروع میکنی به بازی گل میزنی میگی لل فیلم و عکسارو میاری   خودت میشینی تماشا میکنی و خیلی دوست داری فیلماتو همشم حفظی تا میگیم فیلم نی نی رو بیار فوری میاری قبلشم ادای گریه درمیاری یعنی نی نی   تو فیلم گریه میکنه از خودت عکس میگیری و کلی ادا درمیاری   اینم چند تا از عکسایی که از خودت گرفتی       تورا ای گل کماکان دوستت دارم   به قدر  ابر و  باران دوستت دارم &nb...
19 فروردين 1393

کفش پوشیدن جیگرمامان

عزیز دل مامانی تازگیا دوست داری خودت کاراتو انجام بدی و به نوعی مستقل بشی و یکی از اون کارا   پوشیدن کفشه که خودت با کلی سعی و تلاش بالاخره موفق شدی بپوشی الهی من فدای تو بشم که اینقدرخانمی و کاراتو خودت انجام میدی اینم عکساش           ...
19 فروردين 1393

ملینا و باب اسفنجی

عشق مامانی   روی کلاه زمستونیت عکس باب اسفنجی بود و من به شما گفتم این باب اسفنجیه و شعرشو برات خوندم   و شما از همون جا عاشقش شدی و به باب اسفنجی میگفتی بی بی بی بی مثلا با شعرمیگفتی   و باباییم برات عروسک باب اسفنجی خرید و همش بغلته و حتی شبم بغلش کردی خیلی ناز خوابیدی    فدات بشم الهی       روزی که صدایت ....تپش قلب کوچکت   دروجودم طنین انداز شد.....................   تپش های قلبم هماهنگ با تپیدن قلب کوچکت   من را دراوج عشق ......................به خدا رساند   تموم هستی من عااااشقتم &nb...
18 فروردين 1393

برف بازی تو حیاطمون

چندوقت پیش یه برفی اومد که کلی غافلگیر شدیم و همه جا رو سفید کرد تا از خواب     بیدارشدیم برف و دیدیم سریع حاضرشدیم رفتیم تو حیاط و کلی برف بازی کردیم و به شما خیلی خوش گذشت بعدازظهرم باز گفتی بریم برف بازی ولی رفتیم دیدیم برفا آب   شده و خیلی ناراحت شدی و همش گریه میکردی میگفتی بف بف       میشه  اسم  پاکتو  رو دل خدا  نوشت         میشه با تو پرکشید توی راه سرنوشت         میشه  با  عطر تنت  تا  خود خدا رسید       &...
18 فروردين 1393
1